ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

اسب افغانی

سید عباس حقایقی | پنجشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۰، ۰۱:۲۸ ب.ظ | ۰ نظر

سلام

  • به قول جناب عباس حسیننژاد ، « و بدانیم اگر کِرم نبود بعضی‌ها چیزی کم داشتند! ». الغرض این‌که کِرمِ دوباره نوشتن خیلی سریع به سید مهدی هم رسیده و راحیل را زنده نموده. بسی خوش‌نود شدم. البته خزعبلاتی در مورد این ساچمه‌ی حقیر بافته که جدی نگیرید. ولی وبلاگ‌ش را جدی بگیرید چون کلا سیدمهدی سرش به تنش می‌ارزد.
  • این روزها درگیر انتخاب یک کار جدید بودم. کاری که خیلی به قواره‌‌ی من نمی‌خورد ولی به سبب این‌که دست‌شان تنها بود و احساس وظیفه می‌کردم پی‌گیر شدم که بروم. وارد گود که شدم دیدم وَه! چه خبر است. چه‌قدر با آن چیزی که فکر می‌کردم فرق می‌کند. عینهو یک اسب افغانی که از هرات تا شیراز چهارنعل تاخته باشد پشیمان شدم. می‌خواستم خیلی ذلیلانه خفّتش را بخرم و پا پس بکشم که :
    الهى من از اینان ملول شده ام و آنان از من، من از اینان افسرده ام و آنان از من، پس بهتر از اینان را به من عنایت کن، و به جاى من شرّى را بر ایشان بگمار. خداوندا، دلشان را آب کن چون نمکى که در آب حل شود. به خدا قسم دوست دارم به جاى شما هزار سوار از قبیله بنى فِراس بن غَنم (که در شجاعت و شهامت شهره بودند) داشتم.( خطبه 25 نهج البلاغه )
    حالا دارم فکر می‌کنم که نکند آقای ما هم از کم‌کاری و تنبلی‌های امثال من بگوید به خدا قسم دوست دارم به جای شما هزار سوار از قبیله ...
    من به اندازه سواران قبیله بنی فِراس نیستم ولی بگذار لااقل به اندازه اسب افغانی باشم که از هرات تا شیراز چهارنعل بتازم و خسته نشوم !
  • فلفل :
    من آن مرغم که افکندم به دام  صد بلا خود را
    به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
    (وحشی بافقی)
    مبتلاتم .
  • سید عباس حقایقی

آخوند یعنی اسلام؟!

سید عباس حقایقی | سه شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۰، ۰۱:۲۶ ب.ظ | ۰ نظر

سلام

  • دیشب با بابا و سیدعلی نشسته بودیم و نتیجه گرفتیم که سایتی بزنیم برای شجره‌نامه فرزندان سید علی بحرینی. این ایده البته از مدت‌ها قبل در ذهن ما و خیلی‌های دیگر می‌چرخیده. تا کی شود که واقعا بشود.
  • دیروز جایی بودیم و حاج آقایی به سختی از یکی از روحانیون که کاندیدای نمایندگی مجلس است حمایت می‌کرد. این بزرگ‌وار چندین و چند بار عدم آشنایی ما عوام الناس با فقه جعفری را هم‌چون پتکی بر فرق مبارک ما کوفید!  و سپس استدلال کرد که اگر مردم به آن بنده خدا رأی ندهند بدین معناست که مردم به روحانیت پشت کرده‌اند (!) و این است تکلیف ما که تمام‌قد به صحنه بیایم و از اسلام دفاع کنیم که امام (ره) فرمودند اسلام یعنی آخوند!
    و من در عجبم که چه‌طور حاج‌آقای استاد معصومیه‌ی قمِ ده دوازده سال فقه خوانده، به چنین استدلالی رسیده است.

  • اطلاعیه‌ی ثبت نام حوزه را زده‌اند. ذوق و عطش فجیعی دارم برای ورود به حوزه و این روزها با هر کسی برخورد دارم هر چه تلاش می‌کنم که در این‌باره حرفی نزنم نمی‎شود و مقادیری ناراحتم از این موضوع. این البته به سبب «نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم» است.
  • تخففوا تلحقوا - سبک‌بار شوید تا ملحق شوید ( خطبه 21 نهج البلاغه ).
  • حضرت ماه‌بانو به مناسبت دوم اسفند - که مناسبتش را خودم می‌دانم و خودش - یک دوره‌ی کامل تفسیر صوتی قرآن «بیان» دکتر انصاری هدیه گرفته‌اند. بسیار لذت بردیم و حالا مانده‌ام که چه موشکی را جواب موشک بفرستم. البته صبح کله‌پاچه مهمان‌شان کردم که الذّ لذّات است !
  • فل‌فل:
    میگن هر کسی یه ستاره‌ای داره
    و هر ستاره‌ای میلیاردها سال قبل متولد شده
    ستاره‌ی من اما
    هر سال، روزی که تقویم سال آینده رو میخری
    توی برگه‌ی دوم اسفند
    متولد میشه!
  • سید عباس حقایقی

طلائیه، سید مهربان، فاجعه اخوت!

سید عباس حقایقی | يكشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۰، ۰۱:۲۳ ب.ظ | ۰ نظر

سلام

  • تشکر ویژه می‌کنم از برادرم سید علی که کِرم دوباره نوشتن را دوباره به جانم انداخت. علی هم - تقریبا - هر روز می‎نویسد و من که مشتری‌اش هستم.
  • اولین اردوی جنوبی که رفتم. بی‌شک، طلائیه از دلم دل‌بری کرد اساسی. چه خوش صید دلم کرد. گرفتار شدم. دچار شدم.
  • فضای این روزهای کانون را دوباره دوست دارم. اصلا وقتی آقاسید مهربان می‌شود و بین بچه‎ها می‎آید - آیکن شیطنک بعلاوه نیش‎خند - کانون طور دیگری است. دوست داشتنی‌تر از همیشه.
  • ظاهرا چند روز پیش یک بنده‌خدایی - که اصلا نمی‌گویم که عقد اخوت خوانده‌ایم با هم - من را یعنی داداش گلش را در شاهچراغ دیده. طرف حوصله‌اش نشده بلند شود و بیاید برای دست‌بوسی! واقعا فاجعه هست ها.
  • قرآن امروز: ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء ( نساء 116) - خداوند، شرک به او را نمی آمرزد؛ (ولی) کمتر از آن را برای هر کس بخواهد می آمرزد. حضرت امیر(ع) می فرمایند که هیچ آیه ای نزد من امید‌بخش‌تر از این آیه نیست. بروید حالش را ببرید.
  • نهج‌البلاغه‌ی امروز: أم انزل الله سبحانه دینا ناقصا فاستعان بهم علی اتمامه؟ (خطبه 18) آیا خدای سبحان دین ناقصی را فرو فرستاده و از ایشان برای تکمیل آن یاری جسته؟  ( والا بخدا. بچه‌پرروها )
  • فل‌فل امروز :
    « شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد »
    که اگر گریه کنی قد تو کوتاه شود!
    ( سعدی + من )
    پس لطفا گریه نکن :دی
  • سید عباس حقایقی

سلام

سید عباس حقایقی | چهارشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۰، ۰۶:۲۰ ق.ظ | ۵ نظر
"یا رفیق"

1. نمیدونم این صبح عید فطر چی داره که اینقدر قشنگه

2. دیروز یکی از اون روزهایی بود که تحمل اینهمه خوبی خدا و اطرافیانم رو بطور یکجا نداشتم! خدایا شکرت.

از پدر و مادر خودم و پدر و مادر همسرم خاضعانه تشکر میکنم. از همسرم هم عاشقانه تشکر میکنم. :D

نه واقعا خدا چرا اینقدر لطف و محبت میکنی؟ هر چی از من بدی می بینی بیشتر محبت میکنی! نکنه میخوای خشکه حساب کنی که بریم دیگه بر نگردیم ؟ :(

3. از دوران آموزشی سربازی چیزی ننوشتم تا ازش فاصله بگیرم و بتونم منطقی تر بنویسم.

ولی جا داره که از دوستان خوبم که دو ماه و اندی پیش شب آخر برای ما گودبای پارتی گرفتن و حالی بردیم تشکر کنم. بویژه جنابان آسید امیرحسین فنایی و آق مهندس علیرضا کاربر. نام بقیه دوستان به لحاظ ملاحظات امنیتی برده نمی شود!
  • سید عباس حقایقی

...

سید عباس حقایقی | سه شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۰، ۱۰:۴۱ ب.ظ | ۶ نظر
یا رفیق من لا رفیق له ...
  • سید عباس حقایقی

وصیت

سید عباس حقایقی | چهارشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۰، ۰۸:۴۴ ق.ظ | ۹ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم

با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدورا به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران گرامی مرخص، و به خدمت مقدس سربازی اعزام می‌شوم.

سید عباس الموسوی الحقایقی

پی‌نوشت :

به چاپ رسید :

آل معشوق

روایتی مستند از میهمانی بزرگ حضرت حق(جَلَّ جَلالُهُ و عَظُمَ شأنُه)

برای خرید اینترنتی کتاب این‌جا کلیک کنید .( http://bookroom.ir )

دوستانی که ساکن شیراز هستند می توانند کتاب را از مراکز زیر تهیه کنند :

۱- شیراز - میدان ارم - ورودی دانشگاه شیراز - سمت راست - ساختمان سحاب - فروشگاه بچه‌های کتاب - تلفن : ۰۷۱۱۶۴۶۰۷۸۶

۲- شیراز - خیابان خیام - جنب مسجد خیرات - مرکز فرهنگی صوت الحسین - تلفن : ۰۷۱۱۲۳۳۰۹۶۹

جهت خرید کتاب به تعداد زیاد با مدیریت پخش تماس بگیرید : ۰۹۱۹۸۶۸۵۹۲۷

جلد کتاب آل معشوق

این هم از متن پشت جلد کتاب، که قسمتی از مقدمه‌ی کتاب است :

رفیق ما هر سال یک میهمانیِ باشکوه راه می‌اندازد. بریز و بپاشی است که نگو! ما هم چند باری رفته‌ایم و حالَش را برده‌ایم.

بَس که زیبا بود گفتم بگذار از آن، وَصفُ الْعِیشی کنم که نصفُ الْعِیشی باشد برای شما.

حاصل دیده‌ها و نوشته‌ها، روایتی شد از سه روز عشق، در جامعهُ الْعُشّاقِ حضرت دوست. روایتی کاملاً مستند و واقعی. نه قصه است و نه شعر. میهمانی همین بود و هست که می‌خوانید؛ بل‌که بیش از این.

رفیق‌، اسم میهمانی‌اش را گذاشت «اعتکاف». میهمانش هم باید حداقل سه روز در مسجد جامعی بماند و بیرون نیاید و مشغول عبادت شود‌، به آداب میزبان‌.

این رفیق ما، رفیق شما هم هست :

حضرت ربُّ الاَرباب.

  • سید عباس حقایقی

دو هفته‌ی دوست داشتنی

سید عباس حقایقی | جمعه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۹:۵۶ ب.ظ | ۱۰ نظر

هوالعزیز

1. این دو هفته‌ی اخیر بی شک پس از مدت‌ها - کتاب نخوانی - بسیار به دلم نشست. محض خواندن 5 جلد "بر جاده های آبی سرخ" و " جانستان کابلستان ".


2. "بر جاده های آبی سرخ" را که خواندم دلم خواست بروم روی شن‌های ساحل جنوب و بدوم. دلم خواست یک دزد دریایی باشم! دلم خواست میرمهنا باشم. دلم خواست برگردم به روزگاران گذشته. به دربار شاهرخ میرزای مفلوک نابینا و گنج نادر را بکوبم بر فرق سرش. بروم به دربار کریم خان زند. بروم به جای جای این سرزمین ... خدایت بیامرزد نادر ابراهیمی.


3. "جانستان کابلستان" را که خواندم دلم خواست بروم به هرات. دلم خواست بگویم که من هِراتی ام. دلم خواست مسجد جامع هرات را ببینم به نیت مسجد جامع گوهرشاد. که مثل امیرخانی، ورودیه خیلی از ماست به روضه ی رضوان. خدایت حفظ کناد رضا امیرخانی!


4. کتاب را که خواندم، رفتم پیش کارگر افغانی منزل پدرخانم. عبدالله! انگار راحت تر بودم با او که می‌گفت هفت سال عربستان و امارات بوده و تار موی یک ایرانی را با هزار عرب عوض نمی‌کند ...


5. "جانستان کابلستان" انگیزه سفرهای اینچنینی را هم در وجودم دوباره قلقلک می‌دهد. البته نه به این شیوه!


6. فکر می کنم همانطور که سفر امیرخانی به افغانستان برای فرارش از فضای غبارآلود پس از انتخابات 88 بوده حتی نوشتن این کتاب هم پاسخی برای همه سکوت هایش بوده است. امیرخانی عقیده های سیاسی اش را نه فقط در فصل انتخابات بلکه در جای جای کتاب عنوان کرده. اگرچه با کلیت صحبت هایش موافقم اما فکر میکنم نه تنها پاسخی به سئوالات علاقه مندان نداده است بلکه در مواردی مخاطب را متوقع تر کرده است! فکر میکنم بهتر است درباره سیاسیات کتاب به همان نظر خودش بسنده کنیم که اهل فرهنگ را نظر دادن در امر سیاست ، دخالتی است غیرتخصصی.


7. رضا امیرخانی را دوست دارم نه فقط بخاطر نوشته های کَش دارش! بل بخاطر مرامش. بخاطر فکرش و بخاطر آزادگی اش. و صد البت بخاطر پرسپولیسی بودنش !!!


این هم یک کار نپخته به جهت لذتی که از خواندن "جانستان کابلستان" بردم :




  • سید عباس حقایقی

طبیب

سید عباس حقایقی | دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۹:۰۴ ب.ظ | ۰ نظر

زحمت چه می‌کشی پی درمان ما طبیب 

ما به نمی‌شویم و تو بدنام می‌شوی !


قزوینی

  • سید عباس حقایقی

حکایتی از اسرار المحمود

سید عباس حقایقی | دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۳۰ ق.ظ | ۹ نظر
شیخ را گفتند: «مشایی بر روی آب می‏‌رود».
گفت: «سهل است، بزغی و صعوه‌ای نیز برود».
گفتند: «مشایی در هوا می‌پرد».
گفت: «مگسی و زغنه‌ای نیز می‏‌پرد».
گفتند: «مشایی در یک لحظه از شهری به شهری می‌شود.»
شیخ گفت: «شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می‏‌شود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و بخورد و در میان بازار در میان خلق ستد و داد کند و با خلق بیامیزد و یک لحظه، به دل، از خدای غافل نباشد».
گفتند: « ای شیخ، مشایی محمود را تسخیر کرده است ».
گفت: « ووی بسم الله! این کار فقط از جنیان ساخته است » و نعره ها بزد و همی برفت و یارانه‌ی خود را دریافت نمود !
  • سید عباس حقایقی

بروز

سید عباس حقایقی | دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۳:۲۵ ق.ظ | ۱ نظر
فکر نمی کردم بعد از مدتها ، برای بروز کردن این وبلاگ اینقدر بلاتکلیف بمونم.

همینه دیگه. کتاب نمیخونی. همینه داداش

  • سید عباس حقایقی