ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۸۳ ثبت شده است

مشهد امام رضا ع

سید عباس حقایقی | چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۸۳، ۰۱:۲۶ ق.ظ | ۲۸ نظر

بعد از مشهد

۱. خب خب خب. پولا سر دست. فاکتوراتون آماده اس.  عرضم به حضورتون که به من چه دیگه. من دعا کردم براتون. حالا اینکه بالا رفته یا نه به من هیشششششش ربطی نداره.

۲. جواز گرفتی یا نه؟ شب آخر دم در حرم.
میگفت آقا وایساده بوده دم در جواز کربلا امضا میکرده.
میگفت آقا گفته برا همه نوشتم. خودشون باید بیان بگیرن.
میگفت آقا گفته که خیلی ها رو می نویسم خودشون میان پاک میکنن.
میگفت آقا گفته هر وقت بیایید هستم. بیایید خودم امضا میکنم.
خب. حالا
جواز گرفتی یا نه؟

۳. جدی دست آقاسید و باقی بچه ها درد نکنه. خسته نباشن و خداقوت.

۴. اونجا هم نوشتم. این شعره خیلی حال میده . دلم نیمد اینجا هم نگم.
هر چی ناز کنی آقا بهت میاد اینم بمونه .....

۵. ابازم اینیکی را هویجوری مینویسم که جونم در بره کسی هم نفهمید نفهمه مهم اینه که میدونی اصلا چیه چرا ایندفه آرومتر بود نمیدونم خودم ها اصلا خیلی کم تر هم رفتم ولی مطمئن ترم چرا رو جدی نمی دونم شایدم میدونم به هر حال بازم حرمتو عشقه آقا . ایندفه هتل اون طرف خیابون بود خیلی از روبرو گنبدت رد شدم. حال میکردی بهت سلام میکردما ؟ نه. معلومه که حال میکردی. منم حال میکردم. بازم گنبدتو عشق است. بخوام تا صب علی الطلوع واست مینفیسم ولی فایده نداره. نوشتنی نیس اینا. نه آقا؟

***************

در مشهد

۱. سلام. وای چقدر تو راه اله بود و بله بود. چقد سخـــــتـــــ.......
هیس. جدی هیس. میخواستم از دهن سرویسی های اینجا بنویسم ولی دیشب تو حرم فهمیدم که اصلن اینجا همش حال و هوله. اگه خسته ای یه نیگا به گنبد بنداز. حله؟. حله

۲. خب این میشه آخرین مطلب سال ۸۳.  یک سال و خورده ای الکی مطلب چاپوندیم اینجا. ولی اینیکی فرق میکنه. چمیدونم. چیزی که خب به ذهنم نمیاد. فقط . فقط. فقط حرم خیلی خوشگله

۳. هویجوری دیگه اینم مینویسم. ایشالله واسه همه می دعاییم. بسی قطعا و مسلما و تحقیقا و حکما جای اوناییی که نیستن سبز و ایضا خالیه. میگن از راه دور هم میشه زائر بود و اینا. نمیدونم. ولی اینجا خیلی حال میده. تازه من بخبخت بیچاره که چیزی نمفمم. بچه هاااا. اوف. بسی خوششششش به حالشون. چی دارم میگم. چمیدونم. خوش بگذره. سال نوتون مبارک. چاکریم. فعلا یا علی

http://www.rahpouyan.com/monasebat/84/mashhad

***************

قبل از مشهد

۱. چارشمبه سوری ! . اومدم تو کوچه اومدم بیرون. بوی باروت و صدای تق و توق همه جا پیچیده. اوف ...
نمی دونم اینجوری گفتن درسته یا نه. ولی اصلا هیچ احساس خاصی نسبت به این کارا ندارم. امروز یخده احساس غرور کردم که ملت داشتن بال در میاوردن که انواع ترقه ها رو میزنن و من هویجوری قند تو دلم آااااااااب میییییییشه که انشاءالله دو روز دیگه تو حرم آقااااااااااا علی بن موسی الرضا ع  هستم.

۲. به جان اجداد گرامیتون نگید واسه ما هم دعا کن. اصولا قبلن هم گفتم من دوس دارم فقط واسه شماها دعا کنم. ( کلک مرغابی ) .
واسه همین نرخ دعاها بدین شرح اعلام میگردد :

دعای کلی و به یاد بودن : ۲۰۰ تومن روزی / دعا تو حرم : ۳۰۰ / دعا بعد از نمازهای یومیه : ۴۰۰ / دعا بعد از نمازشب :‌۵۰۰ / قنوت نماز شب : ۶۰۰ / دعا بغل ضریح : ۷۰۰ / دعا تو مجلس : ۵۰۰ و .....

دعا موقع دلشکستگی : ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ تومن

اطلاعیه از سوی خدا : جناب چلوسه خنگ. من حساب بنده هامو میپردازم. شما دعا کن. اگه رسید بالا خودم پولشو میدم.

فعلا چاکریم و یا علی

  • سید عباس حقایقی

فانفجرت الضفدعة ...

سید عباس حقایقی | چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۸۳، ۰۶:۱۹ ب.ظ | ۲۲ نظر

بسمه

فی یوم من الایام شاهدت ضفدعة بقرة فی المزرعة، فتعجبت من عظمتها.
فقالت : ایتهاالبقرة! کیف اصبحت هکذا؟ انا صغیرة و انت کبیرة !

قالت البقرة : ان الله خلقنا هکذا.
و خلق کل موجود علی شکل !

قالت الضفدعة : ساصبح مثلک. فنفخت فی نفسها ...
قالت البقرة : لا تنفخی ! سوف تنفجرین.
خالفت الضفدعة واستمرت ...

و بعد دقائق ...
فانفجرت الضفدعة و ماتت !

یا علی

  • سید عباس حقایقی

کرامت سرخ

سید عباس حقایقی | يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۸۳، ۱۰:۱۶ ق.ظ | ۴ نظر

بسم الله

آن‌روز بار دیگر
در گیر و دار حادثه‌ای مغموم
پیشانی بلند زمزمه‌ای ناب
در رکعت گلوی تو ضربت خورد

و آفتاب نارس یک مفهوم
در خانقاه خون تو
کامل شد...
باغ کرامت است
گلوی تو

مرحوم سیدحسن حسینی
LOUH

یا حسین!

  • سید عباس حقایقی

شمر بی جمبه !!!

سید عباس حقایقی | سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۸۳، ۱۱:۰۴ ب.ظ | ۱۸ نظر

بسم رب الحسین ع

سلام

یادم میاد قدیم تر ها که بودیم زیاد تعذیه میرفتم. یعنی قبل از اینکه تاسوعا و عاشورام به صدای آقاسید گره بخورهد  همه عشقم اینم بود که برم و تعذیه ببینم. البت حالا هم اگر وقتش باشد میروم که خب نیست.
الغرض چند سال پیش تعذیه بود و روز عاشورا ...
دو سه ساعت گذشته بود و همه رو کشته بودند. تموم تموم. دیگه هیچکسی نمونده بود. امام تنهای تنها بود.
آخی. افتاده بود رو زمین
خونی شده بود
خاکی شده بود
...
شمر اومد. می دوید. زینب هم میدوید
شمر نشست و کشید
زینب هم

.........
تعذیه بود دیگه. یارو که نقش شمر رو بازی میکرد نشست کنار
خاک میریخت رو سر خودش
کلاه خودش رو در آورد. هی میزد تو سر خودش
هی گریه میکرد. ضجه میزد. ملت همه گریه میکردن ...
--------------
یکی نبود بگه آخه تو که جمبه شمر شدن نداری چرا میری بالای سر امام ...
----------------------
ها؟ برجکت گرفت؟ فهمیدی؟


بابا اینا دیگه کی بودن ؟؟؟؟؟؟

یا علی

  • سید عباس حقایقی