ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

۱ مطلب در آبان ۱۳۸۵ ثبت شده است

عقربی که عنقریب میزد

سید عباس حقایقی | چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۸۵، ۰۸:۴۲ ق.ظ | ۲۷ نظر

هوالحق

مقدمه :
نمی دانم شده بعضی وقت ها با خدا لج کنید یا نه. بعد مثلا ناز میکنید و خدا هم ناز می خرد. خوب هم می خرد. بلکم آدم شویم. { که تازه نمی شوم }

ماجری :
صبح که از خواب پا شدم ، مثل طلبکارا شدم، داد میزدم ...........

عقرررررررررررررربببببببببب

یارو { عقربه } عین خیالش هم نبود. از شب تا صبح بغل { گوشم ، گردنم ، زیر سرم } خوابیده بود یا قایم شده بود یا چمیدانم جاسوسی می کرد.
جل الخالق. عقرب، آن هم توی خانه، روی تخت ، بغل کله ی من .

نتیجه :
خداوند : دیگه زیادی لوس شدی. میزنمااااااااااااااااااا

بنده گنهکار : نههه خدا. من نوکرتم . نزن قربانت. خودم میام
الحمدلله

پ.ن :
۱. پچه های کتاب را ببینید
۲. حنیف را نیز هم

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی