ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

آخرین مؤمنی که دیدم ...

سید عباس حقایقی | يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۱:۳۹ ب.ظ | ۰ نظر

«یا رفیق من لا رفیق له»

سلام رفقا!
شیرینی دیدن تصویری که سران نظام پس از مدت‌ها - لب‌خند بر لب - دست‌شان را به نشانه‌ی توافق بر سر موضوعی بالا برده‌اند در جان‌م می‌نشیند.
خیلی وقت است این چیزها را ندیده‌ام. شاید اصلا یادم نیاید آخرین باری که دیدم دو تا مؤمن لب‌خندی تحویل هم داده باشند کی و کجا بوده است. ایراد از من نیست. ایراد از زمانه نیست. ایراد از لب‌خند نیست. ایراد از مؤمن است که یحتمل از دید رفقای من، طرف مقابل‌شان با حداقل معیارهای مؤمن بودن فرسنگ‌ها فاصله دارد و نتیجه اش این‌که ارزش پراندن لب‌خندی زورکی را هم ندارد!
***
« فرزندان زن زیادی جلال » و « یک ساعت کار با ... » نوشتارهایی از برادران نادیده‌ام جنابان فاطمی صدر و خانعلی‌زاده را خواندم.
با خودم فکر می‌کنم که چرا و چطور می‌شود این‌همه پدیده‌ی خوب و مبارک را رودرروی هم قرار داد و در هم تنید و با یک چوب همه را راند؟
چطور می‌شود که شریعتی را نادیده گرفت و گروهک فرقان را برآمده از دل تفکرات او دانست؟
چطور می‌شود که جلال را پر از تردید بخوانیم و خود را به ساحل یقین رسیده بدانیم؟
چطور می‌شود به امیرخانی که خود بچه هیئتی است بگوییم تو پای منبر ننشستی و روضه نشنیدی ؟
و کمی آن‌سوتر
چطور می‌شود که فکر کنیم کاربرد حوزه‌ی ما فقط برای اعلام حرمیت عرق شتر نجاست خوار است؟ درک نکنیم عظمت فقه را ؟ فکر کنیم که الآن حوزه بی تاثیر است و دهه‌ی منبر و روضه گذشته است؟
چطور می‌شود که درک نکنیم ارزش آن حضور فیزیکی در فضای تنگ و شلوغ پای منبر را؟ درک نکنیم ارزش نَفَس جلسه را؟
چطور می‌شود که فکر کنیم یک نویسنده الزاما بایستی مثل ما فکر کند و چون فکر نمی‌کند پس جوگیر و بی‌درد است؟
یعنی واقعا نمی‌شود هم قرآن خواند هم رمان؛ هم پای منبر نشست و هم پای سکانس فیلم ؛ هم درگیر فتحه‌گذاری التقای ساکنین باشیم و  هم درگیر جابه‌جا کردن کی‌فریم‌های آدوبی پریمایر ؟ نمی‌شود قرارهای وبلاگی‌مان را طوری بگذاریم که دل چند تا مؤمن به هم نزدیک‌تر شود بواسطه‌ی درک نماز جماعت اول وقت با هم‌وبلاگی‌هایمان؟
چطور می‌شود که این‌قدر بد یک حدیث را بفهمیم؟
***
یاد گرفته‌ام
هر وقت پس از چند ساعت کار با Adobe Premier ، گره به کارم افتاد؛ بلند شوم؛ دو رکعت نماز بخوانم ؛ یا بروم به یک هیئت و بنشینم پای منبری و روضه ای؛ و بعد برگردم پای سیستم و ببینم معجزه‌ی روضه و منبر را برای باز شدن گره از یک کار «روشن‌فکری» !
***
کاش تمرین کنیم که مؤمن باشیم. میانه‌روی کنیم و به برادر مؤمن‌مان لب‌خند بزنیم که  اگر مؤمن نباشیم جاهلیم و لا تری الجاهل الا مفرطا او مفرّطا !

***

فل‌فل:
«گر دهد دستم کشم در دیده هم‌چون توتیا»
خاک روی صفحه‌ی میز تلوزیون خانه‌ات !

  • سید عباس حقایقی

#999

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">