استدعای سرگشادهی یک نویسنده را خواندم.
هشت سال گذشته است. من نمیدانم ادب و فرهنگمان در این هشت سال به چه قاعده تنگی نفس گرفته است.
اما همینکه بر تارک تارنامهی "ارمیا دات آی آر" میبینم که هر سال فقط یک یادداشت از امیرخانی منتشر شده است کفایت میکند که نتوانم ذوقزدگیام را پنهان کنم از احتمال بازگشت چیزی شبیه لوح.
هشت سال گذشته است و فکر میکنم «حالا پلاک لیزریها به ما میگویند دیزلی!» و ما به امیرخانی باید بگوییم قیدارخان. که با مرسدس کوپه آلبالویی دوباره توی جادههای ادبیات نوربالا بزند و ما دیزلیها یک بوق کشتی بکشیم و ....
قیدار که سیاه و سفیدا رو فقط جمع کرده بود.
:دی