ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

دلتنگی

سید عباس حقایقی | چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۸۷، ۱۰:۳۰ ق.ظ | ۲۷ نظر

هوالعزیز

وقتی دلت تنگ است ، وقتی ز من دوری
یادت بیاور : ما ، در صحن جمهوری !

با هم ولی تنها ، روی دو تا قالی
من دزدکی چشمک ، تو خنده‌ی زوری

معلوم بود اما ، بغضت چه سنگین است
گفتم چرا غمگین؟ گفتی همین‌جوری

نقاره‌ها خواندند ، اشک تو جاری شد
باران عشق آمد، بر دامن حوری


***
وقتی دلم تنگ است، وقتی ز تو دورم
این روزها سال‌اند ،‌ این سال‌ها نوری !


پ.ن :
1. محض اطلاع انشتین‌های گرامی :
مستحضر هستم که سال نوری واحد مسافت است نه زمان. ولی کلا یعنی خیلی.
2. محض اطلاع مفسرین گرامی :
خواهشن دنبال شأن نزول این شعر نگردید. روایات مختلف است.
۳. محض اطلاع روان‌شناسان گرامی :
گریه بر هر درد بی‌درمان دواست.

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

نظرات  (۲۷)

سلام..اره واقعا...هیچیی مثل گریه نمیمونه...البت نماز هم آروم میکنه...هردوتاش باهم دیگه آرامش بخش تره...
وقتی دلی تنگ است ، وقتی که اشک جاریست
گویــــــی دعا مثل ِ ، یک ضربــــــه ی کاریســــت !
آقا اجازه، ما میتونیم شان نزول اشعار مذکور رو بر طبق حدسیات بگیم و جایزه بگیریم
معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش...
دلم تنگه کی میلاد امام رضا میشه؟؟
سلام. از نوشته هاتون خوشم مى یاد
سلام..
خوبه جانشین خانم صفار زاده هم پا به عرصه ی نو ظهور، ظهور گذاشتند!
آفرین..
آفرین..
تبارک الله..
  • مریم السادات
  • سلام
    جالب بود. احسنت به این حس قوی.
    سلام!
    امام رضا؟؟؟
    .
    .
    .
    التماس دعا
    یا علی
  • صادق کریمی
  • سلام . یه خورده با اجازتون نقد می کنم . ببخشیدا
    مصراع دوم « یادت بیاور : ما » جالب نیست .
    مصراع سوم هم جالب نیست . اگر مثلا می گفتید : هر دو جدا از هم ، روی دو تا قالی
    بهتر بود . چون نمی شود گفت که ما با هم بودیم ولی تنها بودیم ، و اگر منظور این است که هر دو بودیم ولی جدا از هم ، پس زیاد درست نیست چیزی را که بیان کردید .
    بیت سوم را هم اینطور باید نوشت :
    گفتم چرا غمگین... ؟ گفتی همین جوری
    یعنی ادامه ی جمله ی چرا غمگین هستی حذف شده .
    بیت چهارم ، مصراع دوم هم گرچه معنا را می رساند اما زیبا نیست .
    در بیت پایانی هم اگر می خواهید مصراع دوم باشد ، باید « وقتی » های مصراع اول حذف شوند و چیز دیگری بیاید تا از لحاظ دستور زبان فارسی درست در آیند .
    ---
    - من این شعر را نقد کردم چون دوست دارم شاعرش یک شاعر حرفه ای شود
    - درست است نقدش زیاد شد ، ولی نترسید ! خیلی راحتاگر هر کدام از این اشکال ها را یکی یکی حل کنید می شود یک شعر خوب ، و با چکش کاری ای که انجام می دهید یک سیر صعودی در شعر پیدا می کنید .
    یا حق !
  • یه مدیونه امام رضا
  • سلام
    چطوری دادا
    من جز کدوم ادم های پی نوشتتون هستم؟
    سلام . چیطوری ؟ تو خیلی آدم خوبی هستی . چون که میتونی شعر بگی . تو آخرش میری بهشت . پیش دو تا حوری . من هم ته آبشی . من هم ته آبشی .....
    اون بیت اخری اخرش بود .....
  • قرار شبانه
  • اول بار که بلاگتان را زیارت کردیم, قسمت بچه های کتاب خیلی چسبید!
    اما حالا که بعد از سه چار ماه می بینیم لیست خوانده شده و اینها تغییری نکرده ...
  • همسایه ی حضرت معصومه
  • عجیبه اینجا از همه کامنت هست بجز یکی !
    گناه من نیست که هنوز هیچ شعری اینقدر به مذاق دلم خوش نیامده که...

    هر روز در سکوت خیابان دوردست
    روی ردیف نازکی از سیم می‌نشست

    وقتی کبوتران حرم چرخ می‌زدند
    یک بغض کهنه توی گلو داشت...می‌شکست

    ابری سپید از سر گلدسته می‌پرید:
    -جمع کبوتران خوش آواز خودپرست!

    آنها که فکر دانه و آبند و این حرم
    جایی که هرچقدر بخواهند دانه هست

    آنها برای حاجتشان بال می‌زنند
    اصلاً یکی به عشق تو آقا پریده‌است؟

    رعدی زد آسمان و ترک خورد ناگهان
    از غصه‌ی کلاغ، کلاغی که سخت مست...
    ابر سپید چرخ زد و تکه پاره شد
    هرجا کبوتری به زمین رفت و بال بست

    باران گرفت -بغض خدا هم شکسته بود
    اما کلاغ روی همان ارتفاع پست

    آهسته گفت: «من که کبوتر نمی‌شوم
    تنها دلم به دیدن گلدسته‌ات خوش‌ست...»
    .
    دعام کنید شما که دلتان همسایه ی دبوار به دیوار _مشهد _ است!
    آسمانی...
    برای دل دلیلی بود بی بی
    نگاهش بس که نیلی بود بی بی
    حیا سرخاب روزی روز دیگر
    رخش رنگین ز سیلی بود بی بی
    در آب زندگانی ماهی سرخ
    در آتش چون خلیلی بود بی بی
    چه گویم من برایت دختر شرق
    زن پاک و اصیلی بود بی بی
    امید شعر و اول آخر عشق
    خود اسطوره لیلی بود بی بی
    سلام... بسی از آمدن دوباره شما مسرور شدیم!

    صاذق خان کریمی به شعر فقهی نگاه نکن دلی نگاه کن!!!! مثل زمان جوانی های خودت مثل جوانی های من مثل جوانی های رهرو!!!!!
    یادم به این شعر افتاد که

    در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
    هر یک بدتر از دیگر شوریده ودیوانه!!!
    20
    تو حرم هم؟ استغفرالله!
    آدرسم اشتبا زدم. دلم خواس.
    دلم تنگ است دیگر!
    رهرو مشکوک می زنه ها... خبریه بسلامتی؟؟ شیرینی ما که محفوظه؟
    سلام..
    شکراً جزیلا...!
    فعلاً
    محض اطلاع...
    هیچی ولش کن...
    سلام
    همین
    نقطه
  • بابک رشیدی
  • سلام
    زیبا نوشتی.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">