ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

یهودا

سید عباس حقایقی | شنبه, ۲ تیر ۱۳۸۶، ۰۱:۳۵ ب.ظ | ۸ نظر

هوالعزیز

1. اصلا بعضی غزل ها را آدم میخواهد بخورد. بس که محشرند.

مرا بازیچه ی خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را

نسیم مست وقتی بوی گل می داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را

خیانت قصه ی تلخی است اما از که می نالم؟
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ می خوانند نیرنگ زلیخا را

کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را؟!

نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است
که وحشی می کند چشمانش آهوهای صحرا را!

چه خواهد کرد با ما عشق؟! پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را
فاضل نظری

پ.ن : گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی؟ / گفتم ای تو روحت

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

نظرات  (۸)

00000000000000_______0000000000000
_____000000000000000000__000000000000000000
___000000000000000000000000000000_______00000
__0000000000000000000000000000000_________0000
_0000000000000000000000000000000000________0000
_0000000000000000000000000000000000000_____0000
0000000000000000000000000000000000000000___00000
00000000000000000000000000000000000000000_000000
000000000000000000KISS!!!!0000000000000000000000
000000000000000000000000000000000000000000000000
_00000000000000000YOU!!!!!!!!000000000000000000
__00000000000000000000000000000000000000000000
____0000000000000000000000000000000000000000
______000000000000000000000000000000000000
_________000000000000000000000000000000
____________000000000000000000000000
______________00000000000000000000
_________________000000000000000
___________________0000000000
_____________________000000
______________________0000
_______________________00
خیلی وبت عالی بود خوشحال می شم بم سر بزنی
دوستدار تو.... الهه......
  • همون قبلیا
  • شعره خیلی برام اشناست .فک کنم چند شب پیش تو خواب دیدم و خوندمش
    فاضل نظری هم انصافا شعرای قشنگی میگه.
    راستی
    کتابش رو گیر نیاوردم که بخونم
    سراغ داری طالبیم
    این یهودا که نوشتید اون بالا یادم به ناصر ارمنی افتاد ...
    سلام!!
    منم بارها خواستم بعضی از اشعارو بخورم اما چون از معدهی ضغیف من کار سنگین هضم بر نمی اد از خیرش گذشتم..
    این عشق کهن بوده ی نا فرسوده
    پیرانه سرم نمی هلد اسوده
    در حسرت دیدار تو کردیم سپید
    این ریش پریشان به اشک الوده

    ....جناب ابتهاج هم گاهی چه کارایی می کنه ها.....
    آسمانی باشید
    واقعا وقتی آدم می بیند این بلاگفا و امثالش دو تا آیکون به درد بخور ندارند، آآآآه‌ه‌ه از نهادش برمی‌خیزد!!!
    سلام . من الان احساساتم گروپ گروپ داره میزنه بیرون
    سلام.
    فوق العاده بود.
    فوق العاده
    فوق العاده
    حظ وافر بردیم از شعر و توشته اخر که نقطه عطف بود رسما.
    خیلی خوب بود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">