من بیتابانه پرسیدم:
- خوب، بعد چه شد؟ بعد؟
- دیگر «بعد» ندارد! این چه مرضی است، ارباب، که «بعد» و «چرا» از دهان تو نمیافتد!
زوربای یونانی - ص 128
- ۴ نظر
- ۱۸ تیر ۹۲ ، ۰۸:۲۱
من بیتابانه پرسیدم:
- خوب، بعد چه شد؟ بعد؟
- دیگر «بعد» ندارد! این چه مرضی است، ارباب، که «بعد» و «چرا» از دهان تو نمیافتد!
زوربای یونانی - ص 128
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه
تو زیباترین آرزوی منی
حضرت باریتعالی
به خودم قول داده بودم که امسال پیش از ماه مبارک قدری با خویش خلوت کنم.
و حالا میبینی که نشده!
اما به شما که نمیشود دروغ گفت؛
این یک سال را به امید سحرهای رمضانت در حرم شاهچراغ (ع) گذراندهام.
نظری کن ...
بسم الله
چند وقتی است الکی الکی سرم شلوغ شده است. نشستهام برای خودم برنامهریزی ! کردهام. ولی هر جوری چهار عمل اصلی را روی 24 ساعت وقت شبانهروز اعمال میکنم باز هم وقت کم میآورم. بعد آدم های زیادی را هم دیدهام که در حیرت میمانم از این همه باری که برداشتهاند و هر چقدر حساب و کتاب میکنم نمیفهمم کی و چطور این کارها را کردهاند و میکنند.
اینجاست که دنبال یک مفهومی باید گشت. برکت. که لابد شامل وقت و زمان و عمر هم میشود ...
یا الله
حکایت آن شخص که خواب دید که آنچه می طلبی از یسار به مصر، وفا شود. آنجا گنجی است در فلان خانه. چون به مصر آمد کسی گفت: من خواب دیده ام که گنجی است به بغداد… آن شخص فهم کرد که آن گنج در مصر گفتن، جهت آن بود که مرا یقین کنند که در غیر خانه خود نمی باید جستن ... (مثنوی، دفترششم)
***
گشتیم و گشتیم دوباره برگشتیم سر خانهی اول. هیچ چیزی مثل مطالعهی کتاب نمیشود.
بعضی وقتها دلم میکشد که یک کافهکتابی توی شیراز داشتیم. یک جای دنج. که آدم برود روزی ده ساعت بنشیند و کتاب بخواند...
فلفل:
دل را بکُشت خنجر فتوای عقل، لیک
ما قائل بقای به تقلید میتایم
یا رفیق
از دوران بچگی که انشای « میخواهید در آینده چه کاره شوید؟ » را به کمک پدر و مادرها مینویسیم داریم واقعا به آرزوهایمان فکر میکنیم.
آرزوهایی که فقط در صورتی محقق میشوند که مقدمههای رسیدن به آنها را نیز فراهم کنیم.
یارفیق
تا آنجایی که یادم می آید آخرین باری که خواستم توی وبلاگم مطلب مفید! بنویسم؛ منجر به تعطیلی یکی دوساله ی وبلاگم شد. نمیدانم این کرم مفیدنویسی از کجا هی میآید و بلای جان این کاشانه میشود. همین هستم که هستم دیگر. مفیدم کجا بود.
به مناسبت اسکار گرفتن «آرگو»
ما مهر قبولی به علمدار دهیم
فرهاد کجا؟ بیست به سردار دهیم
اسکار به هر بی سر و پایی بدهید
ما هدیهی عمار به مختار دهیم