ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

عقربی که عنقریب میزد

سید عباس حقایقی | چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۸۵، ۰۸:۴۲ ق.ظ | ۲۷ نظر

هوالحق

مقدمه :
نمی دانم شده بعضی وقت ها با خدا لج کنید یا نه. بعد مثلا ناز میکنید و خدا هم ناز می خرد. خوب هم می خرد. بلکم آدم شویم. { که تازه نمی شوم }

ماجری :
صبح که از خواب پا شدم ، مثل طلبکارا شدم، داد میزدم ...........

عقرررررررررررررربببببببببب

یارو { عقربه } عین خیالش هم نبود. از شب تا صبح بغل { گوشم ، گردنم ، زیر سرم } خوابیده بود یا قایم شده بود یا چمیدانم جاسوسی می کرد.
جل الخالق. عقرب، آن هم توی خانه، روی تخت ، بغل کله ی من .

نتیجه :
خداوند : دیگه زیادی لوس شدی. میزنمااااااااااااااااااا

بنده گنهکار : نههه خدا. من نوکرتم . نزن قربانت. خودم میام
الحمدلله

پ.ن :
۱. پچه های کتاب را ببینید
۲. حنیف را نیز هم

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

گوش کوب !

سید عباس حقایقی | جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۰۶ ب.ظ | ۲۵ نظر

هوالحق

ماه رمضان باشد ، بعد از ظهر هم باشد ،‌ گرسنه باشی ،‌ خوابت هم بیاید ، منتظر استاد هم باشی ، حال و حوصله این کلاس را هم نداشته باشی و مجبور باشی ریخت و قیافه ی این دو تا را تماشا کنی خیلی زور دارد به خدا.
روی دسته ی صندلی نشسته { یارو را می گویم } و بر و بر نگاه می کند { به من نه. به یاروهه }.
حتی اگر کل دانشکده هم تایید کنند که این دو تا عاشق { عق ام می گیرد }‌ همدیگرند من باز عق ام می گیرد.
موبایل هایشان را به هم چسبانده اند. حکمنی بلوتوس { بوس ؟ } رد و بدل می کنند. حکمنی تر شعر عاشقانه. شاید هم جک بی ادبی!
قه قه می خندد { یارو } ... با چیش و چال جوابش را می دهد { یاروهه }
گوشی خودم را نگاه میکنم. پکیده تر از این حرفهاست. { صرفا گوشی است }. شاید هم گوش کوب !
حالا گوشش را نشانه گرفته ام ..............

پ.ن :
پرتاب گوشی روزه را باطل می کند؟

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

ویلی

سید عباس حقایقی | جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۸۵، ۱۰:۵۴ ب.ظ | ۵ نظر
هوالحق ای وای که ماه رمضان دارد تمام می شود و من هنوز دستم خالی است. یا علی کمکککککککککک
  • سید عباس حقایقی

گم شده

سید عباس حقایقی | دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۸۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ | ۷ نظر

هوالحق
یک " تطمئن القلوب " گم شده است. از یابنده تقاضا می شود هر چه سریعتر آن را به دل این بنده ی مضحک تحویل دهد و من را از پریشانی نجات دهد. بدیهی است مژدگانی یابنده نیز فراموش نخواهد شد.
جدی که خدا گم شده ی قلب آدم هاست. وقتی نداریش پریشووووووونی. داغونی. آرامش نداری.
یه کمی خدا لطفا !
یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

مژده

سید عباس حقایقی | يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۸۵، ۰۹:۰۷ ق.ظ | ۱۱ نظر

هوالحق

کتاب طنز ۳ چاپ شد. خیلی تو فکر بودم که حالا این کتاب چند سال دیگه به دستم میرسه. اما :

به برکت بچه های کتاب خیلی سریع توی شیراز به دستم رسید.

آدرس :
شیراز / خیابان زند / جنب بانک ملی شعبه کوثر / پاساژ صاحب الزمان عج / پلاک 6
تلفکس : 07112305944
همراه : 09173370205

نمایندگی رسمی انتشارات / سوره ی مهر و نیستان / و مرکز پخش کتب / کتاب دانشجویی / پرسمان
سروش / بوستان کتاب / روایت فتح / شاهد / پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی / انجمن شاعران ایران / دفتر شعر جوان / دارینوش /  فرهنگ گستر
البته به زودی هم انشالله سایتشون راه میافته

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

درد

سید عباس حقایقی | چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۸۵، ۰۹:۲۸ ق.ظ | ۱۰ نظر

هوالحق
ای خدا
مُردم از بی دردی
تو این ماه مبارکی
یخده درد به ما هم بده
توروخدا
یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

وصیت نامه !

سید عباس حقایقی | جمعه, ۳۱ شهریور ۱۳۸۵، ۰۹:۴۱ ق.ظ | ۱۲ نظر

هوالحق
عشقمان کشیده صبح اول صبحی تمرین وصیت نامه کنیم. بس که کنج کاویم.
خدا را چه دیدی . شاید همین امروز مردیم. بی وصیت نامه که نمی شود. از من می شنوید شما هم تمرین کنید. جالب است و یحتمل خنده دار !
فقط یک شرط را رعایت بفرمایید : کوتاه و مختصر.
اصلا حال می دهد هر شب یک وصیت نامه بنویسیم. بلکه بهتر شد. هر روز به تر از دیرو. دینگ دونگ .
این هم کیک روز تولدمان :

وصیت نامه

بسم رب الشهداء و الصدیقین ( نوشتم بلکم قاطی باشه ما رو هم قاطی شهدا ببرن )

الحمدلله که چیزی ندارم جهت بذل و بخشش. خدا را شکر. همین می شود هفت هشت صفحه فاکتور. تا زودتر برسم به اصل مطلب.
و اما بعد
خب چی بگم. اصلا وصیت نامه یعنی چی؟
قرار است من وصیت کنم؟ برای کی؟ خودم؟ خدا ؟ مردم ؟

چی بگم خب.
خدا رو شکر. به من خیلی نعمت داد. پدر و مادر عالی . خونواده خوب. رفیقای خوب. زندگی خوب.
آهااااااا
کانون خیلی باحاله. مثل خانه دوم. خداروشکر که این راه رو نشونم داد. ما که رفتیم. اونهایی که موندن قدرش رو بدونند.
خب دیگه چی؟
از این تیکه خوشم میاد :
وصیت میکنم قبرم رو . نهههههههه. چی چی قبرمو. قبر لاموجود.
وصیت میکنم توسط شلیک یک تانک آمریکایی پودر بشوم.

وصیت میکنم که با دلی آرام و قلبی مطمئن از دنیا بروم.
وصیت میکنم که امام رضا (ع) حتما بیاد تو قبرم.
وصیت میکنم که ببرنم تو بهشت.
تبصره : - این هم از فواید رفیق خوب -
وصیت میکنم قبل از اینکه بمیرم امام زمان (عج) ظهور کنه.
ولی اگه ظهور نکرد خدای ناکرده - اونوخت وصیت میکنم که وقتی ظهور کرد من هم زنده بشم توی لشگر آقا شهید بشم.

یه نون اضافه هم بدید.

دیگه چی ؟؟؟
هیچی. یادم نمیاد.
بیخیال
ما هم تعطیلمااااااااااا
یحتمل روز جمعه هم بمیریم.

پ.ن :
عجب وصیت نامه ای شد . بیچاره همه ی مردگان عالم. خب برای بار اول بدک نبود.

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

چرخش

سید عباس حقایقی | سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۸۵، ۰۳:۵۱ ب.ظ | ۶ نظر

هوالحق

یَک
شعبان / شادی / شور / انتظار

دو
انتظار / فرج / انتظار / رمضان / مهمانی / بخور بخور

سه
بخور بخور / سفره / مهمان / میزبان / بخور بخور / کتک

چاهار
کتک / درد / هیسسسسسسس

پنج
هیسسسسس / مسخره / دل خوش سیری چند ؟ / غم ؟‌ / درد ؟

شش
درد ؟  / ما و درد ؟ / خاله بازی

هفت
خاله بازی / آخ / پولهام / پفکهام / زندگی ام / عروسک هام

هشت
عروسک هام / عروسک هاش / درد ؟ / من / لبنان / درد / آقا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه
آقا / درد / ما / بی خیال / انتظار ؟

ده
انتظار / شور / شادی / شعبان


پ.ن :
1. مسلمانان مرا وقتی دلی بود ...
2. یکی از منظومه های عاشقانه تاریخ به وصال انجامید. تبریکاتم را قبلا ارسال کرده ام. ولی از شام خبری نبود.
3. چند سال است سر کاریم.
4. قرار شده نقطه چین ها را حذف کنم. عجب کار سختی. چه می شود کرد. راهی نیست. هر که به فکر خویشه. ما هم مثل بقیه.
۸! باز دارم میرم مشهد ؟ انشالله. دعاگو هستم انشالله.
۶. مسلمانان مرا وقتی دلی بود ...

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

فقط شبیه خودت!

سید عباس حقایقی | يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۸۵، ۱۲:۴۲ ب.ظ | ۲۰ نظر

هوالحق
یَک و فقط همین

 نه مثل ساره ای و مریم نه مثل آسیه و حوا    
فقط شبیه خودت هستی فقط شبیه خودت زهرا

اگر شبیه کسی باشی شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه تطهیری شبیه سوره اعطینا

شناسنامه تو صبح است پدر تبسم و مادر نور
سلام من به تو ای باران درود من به تو ای دریا

کبود شعله ور آبی ، سپیده طلعت مهتابی
به خون نشستن تو امروز ، به گل نشستن تو فردا ...

بگیر آب و وضویی کن ، زچشمه سار فدک ، امشب
نماز عشق بخوان فردا ، به سمت قبله عاشورا

* چندروزه بدجوری دلم گرفته و این شعر بدجوری تر به دلم میشینه ...

عید شما مبارک

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

یخده عذابٍ دل

سید عباس حقایقی | سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۸۵، ۱۰:۲۱ ب.ظ | ۱۸ نظر

هوالحق
یَک
قریب به یَک ماه است که ننوشته ام. محض اینکه حالم گرفته شده. رفته توی قوطی.

دو
اُف بر این دنیا که همه اش دو می آید ... و افسوس که یادم می رود نباید دل به این دنیای غدار ببندم ...

سه
سه شده ایم رفته. گند زده ایم توی همه چیز.

چهار
چه هار شده این سگِ بدمصب. هی می کشاند این طرف و آن طرف . پاچه گرفته ول نمی کند ...
الهی و ربی من لی غیرک ؟

پنج
پنجه هایم را گره بزنم توی ضریحش ... چنگ بیاندازم ... ول نکنم ...

شش
این شُش هایم نیاز به هوای تازه دارند ... آهای اهل آسمان ... کمی اکسیژن لطفا ... دارم خفه می شوم ...

هفت
هفتمین روز درگذشت
این هفته مان هم گذشت
نه من آدم شدم ... نه آقا آمد... ربطی به هم دارند ؟

هشت
خیلی خوب است که هشت هست !
خیلی خوب است که وقتی دلت می گیرد آقایی هست. این که مهرش توی دلِ هش الهفت ماست ،‌ خیلی شکر دارد ...
اینکه رفته ای تا حالا و دیده ای حرمش را تا هر وقت خواستی تصور کنی که می ایستی سلام می دهی و از صحن جامع می روی داخل بعد می روی گوهرشاد بعد .......
و انتخاب با خودت است. گنبد یا ضریح؟ جفتش حال می دهد. و هر وقت دلت گرفت گریه می کنی ....
به حال خودت
و به حال مادرت
از عاشورا را می شود راحت گذشت. گریه میکنی . سینه می زنی. ولی از زخم سینه و سیلی نمی شود گذشت. نمی فهمممممممممممممممممممممم

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی