هوالحق
ماه رمضان باشد ، بعد از ظهر هم باشد ، گرسنه باشی ، خوابت هم بیاید ، منتظر استاد هم باشی ، حال و حوصله این کلاس را هم نداشته باشی و مجبور باشی ریخت و قیافه ی این دو تا را تماشا کنی خیلی زور دارد به خدا.
روی دسته ی صندلی نشسته { یارو را می گویم } و بر و بر نگاه می کند { به من نه. به یاروهه }.
حتی اگر کل دانشکده هم تایید کنند که این دو تا عاشق { عق ام می گیرد } همدیگرند من باز عق ام می گیرد.
موبایل هایشان را به هم چسبانده اند. حکمنی بلوتوس { بوس ؟ } رد و بدل می کنند. حکمنی تر شعر عاشقانه. شاید هم جک بی ادبی!
قه قه می خندد { یارو } ... با چیش و چال جوابش را می دهد { یاروهه }
گوشی خودم را نگاه میکنم. پکیده تر از این حرفهاست. { صرفا گوشی است }. شاید هم گوش کوب !
حالا گوشش را نشانه گرفته ام ..............
پ.ن :
پرتاب گوشی روزه را باطل می کند؟
یا علی مددی
- ۸۵/۰۷/۲۸