ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

۳۴ مطلب با موضوع «سروده ها» ثبت شده است

انجوی نژاد

سید عباس حقایقی | چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۴:۳۳ ب.ظ | ۲ نظر

یک خراسانی انجوی نژاد
مرد بارانی انجوی نژاد

اهل شیراز ظاهرا اما
لهجه تهرانی، انجوی نژاد

بس که دائم سفر کند گویند
سعدیِ ثانی انجوی نژاد

توی هر شهر می رود منبر
مفت و مجانی انجوی نژاد

خانه ای از پدر زنش دارد
توی قاآنی انجوی نژاد

دو نفر دل به هم بدهند؛
وصلت آنی! انجوی نژاد

کارشان گر کشد به طلاق
گوشت قربانی انجوی نژاد

لاغر است و هرآنکه می بیند:
طفلی حیوانی انجوی نژاد 

جای چایی و دوغ و نوشابه
می خورد رانی انجوی نژاد

نه به این لیست رای داد نه
لیست زاکانی ، انجوی نژاد

هم ز دستغیب می بَرد حساب
هم ز ایمانی انجوی نژاد

عاقبت هم شهید می گردد
مرد زندانی انجوی نژاد
===
دائما لطف دارد به
من ِ افغانی، انجوی نژاد !

بهترین خطیب و سخنرانِ
کلّ ایرانی انجوی نژاد

  • سید عباس حقایقی

چند تا شعر آرشیوی

سید عباس حقایقی | سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۴:۳۱ ب.ظ | ۰ نظر

در اوج خیالم که تو هستی پیشم

بالاتر از آسمانم و بی خویشم

قلبم دو هزار پا می افتد پایین

وقتی که به چشمان تو می اندیشم 

28 مهر 87

===============

ای اختـــــرِ آبــــیِ مـــدارِ فــرهــاد

آن چشمک تو ... چه کارها دستم داد

من ماه توام ، که دور تو می چرخم

یک سال گذشت ، سال نو شیرین باد !

2 اسفند 87

===============

از یار که هی ناز کند می ترسم

شیطان که بغل باز کند می ترسم

من یکصد و بیست سال هم عمر کنم

از سوسک که پرواز کند می ترسم

1 خرداد 85

==============

درونِ من ندای لاو می داد

به قلبم شکلِ کوژ و کاو می داد

دلم هر روز ما و ماء می کرد

دهانم بوی شیر گاو می داد

13 فروردین 85

==============

ابر و باد و مه و خورشید و فلک یک لحظه

همه از شوق نگاه تو به هم می ریزند


آسمان گریه کند چتر نباشد آنگاه

زائران توی شبستان حرم می ریزند


چونکه « گیسوی تو در باد » کتابت بشود

کاتبان خط چلیپا به قلم می ریزند

2 آبان 91

=============

  • سید عباس حقایقی

آیه

سید عباس حقایقی | چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۴۰ ب.ظ | ۰ نظر

سلام

  • سری جدید همشهری آیه را خیلی پسندیدم. بر خلاف همشهری جوان ، وقتی از اول تا آخر همشهری آیه را تورق کردم، چندین و چند پرونده بود که گفتم باید این‌ها را حتما بخوانم. جالب اینجاست که سه چهارسال هست با همشهری جوان مأنوسم و هیچ گاه وسوسه نشدم که مشترک بشوم اما دوست دارم که اشتراک آیه را داشته باشم. ( الان حضرت ماه بانو زنگ زد و گفت که برایت اشتراکش را گرفته ام :دی )
  • «آخوند باید بمب انرژی باشد» ! عنوان مصاحبه ی همشهری آیه با حجت الاسلام شهاب مرادی است. توصیه می‌کنم بخوانید. مرادی در پاسخ یکی از سئوال‌ها گفته که ما طلبه کم داریم.
    واقعا هم کم داریم. یک حساب سرانگشتی که بکنیم، مثلا سی سال پیش، بالای 70 درصد از افراد فامیل عریض و طویل ما طلبه می‌شدند اما الآن تعداد بچه هایی که طلبگی را انتخاب می‌کنند به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسد.
  • ماه رجب - اعتکاف پیش رو - شعبان و رمضان - آینده‌ام در گرو این سه ماه است. می‌دانم که همسایه‌ی حضرت شدن لیاقت می‌خواهد و من روسیاه ...
    ‌ ‌
  • فل‌فل:
    تو جزء به جزء هر دعایم هستی
    تو سوره‌ی سجده دار راهم هستی
    هر وقت به آیه‌ی نگاهت برسم
    تو شأن نزول اشک‌هایم هستی

  • سید عباس حقایقی

کمی 30 یا 30

سید عباس حقایقی | پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۸۸، ۰۹:۴۱ ق.ظ | ۲۲ نظر

هوالعزیز

هر هفته یکی بیانیه، یک نامه
ای خاک بر آن سر تو (بی عمامه) !
هشدار ، اگر علی بیافتد از پی
از ترس برون درآری از تن جامه !!!

***

آن قدر شهید دیدی ، آقا محسن
سی سال چه ها کشیدی، آقا محسن
حاشا به بصیرتت ، به صفین زمان
قرآن سر نی... ندیدی ، آقا محسن؟

***

گر گشت زمانه پر ز تشویش، برو
هرگز مخوری فریب سبزیش ، برو
دستور علی آمده این بار دگر
مالک تو نیا عقب، بزن ، پیش برو


یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

در مذمت علم و دانش

سید عباس حقایقی | دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۸۸، ۰۲:۰۸ ب.ظ | ۲۳ نظر

هوالعزیز

در مذمت علم و دانش و در پاسخ چندباره به سئوال معروف « علم بهتر است یا ثروت؟ » و در راستای باز شدن یخ این وبلاگ و به جهت خالی نبودن عریضه ، عرضه داشتم :


کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است
( فاضل نظری )

******************

از خر شیطان بیا پایین تو ، نادانی بس است
هفتصد سال است می خوانی تو ، خرخوانی بس است

پاس کردی درسهایت را تو با نذر و نیاز
این یکی هم پاس خواهد گشت، قربانی بس است

پند من را بشنو وقتی که گرفتی مدرکت
آن زمان در پای کوزه هان، پشیمانی بس است

این مهندس های مدرک دار، بی مصرف بُوَند
بهر پایان بردن مترو، دو افغانی بس است

ول کن این دانشگه آزاد را ، آزاد باش
پول یک ترمت برای هفت زندانی بس است

درس را ول کن برادر جان برو دنبال پول
جمع کن دیگر نصحیت های پنهانی بس است

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

معتادنامه !

سید عباس حقایقی | جمعه, ۸ آبان ۱۳۸۸، ۰۳:۲۸ ب.ظ | ۱۹ نظر

هوالعزیز

درد دل یک معتاد در حرم امام رضا (ع)

یک عمر میان غفلت و بد مشتی
یک عمر ببین ژلمتُ نفشی ، مشتی
هشتم گرو نه اشت، دشتم تو بگیر
آخر تو امام هشتم ما هشتی !!!

پ.ن :
۱. معتاد گناهیم. نگاهمان کن آقا
۲. مرا از اینکه می بینی پریشان تر چه می خواهی ؟
۳. میلادش مبارک

  • سید عباس حقایقی

شطحیات رمضانیه

سید عباس حقایقی | پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۸، ۰۱:۳۹ ق.ظ | ۲۵ نظر

بسم رب الرمضان

یک ) خودم یه پا اوستام

- داره دروغ میگه به جون خودت
- دروغم کجا بود. همش تقصیر این بود
- من ؟ بزنم شل و پلت کنم؟ مردکه‌ی نفهم. من کجا بودم اصلا؟
- بله تو. من که از این کارا نمیکنم. تو گفتی بکنم.
- ای بابا شما یه چیزی بهش بگو خب. راست راست داره دروغ میگه. اصلا شما اون موقع من رو گرفته بودی ، اونجا نبودم.
- بنده ی من! استثنائا این دفعه رو شیطون راست میگه. توی ماه رمضون من غل و زنجیرش کرده بودم. خودت کردی که لعنت بر خودت باد !

ای وای اگر دیر شود، دیر رَوم
با توشه ی عصیان و زمین‌گیر رَوم
شیطان که برای هر کسی زنجیری ...
ترسم که خودم بدون زنجیر روَم

***
دو ) هویجوری از سر تشنگی‎های هر روز

گویند مرتب که فلانی مُرده است
از شدت ضعف، روزه اش را خورده است
از بس که هوا گرم و خدا نامرد است
امسال عجیب روزه ما را بُرده است

* التمسدعی

  • سید عباس حقایقی

مثنوی انفجار

سید عباس حقایقی | دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۸۸، ۱۱:۰۰ ب.ظ | ۷۷ نظر

هوالعزیز

یک سال گذشت. از آن شبی که جاماندم ...
آن روزها هر کسی به فراخور حالش و در حد توانش کاری انجام می‌داد ... و من هم قرار شد کاری انجام بدهم. کاری که قرار بود طنز بشود و قرار بود مثلن شعر بشود و ... این شد :

  • سید عباس حقایقی

شطحیات یک ذهن لِه !

سید عباس حقایقی | شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۲۸ ق.ظ | ۴۵ نظر

هوالعزیز

گفت:  آهای آقا، ایشون کی باشن که اینجوری تنگ شما نشسته‌اند؟
گفتم :
هی امرأتی
اتوکأ علیها
و أهشُّ بها علی غنمی
و لی فیها مآرب اخری !!!

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی

امید

سید عباس حقایقی | پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۸۷، ۰۸:۵۵ ق.ظ | ۲۲ نظر

هوالعزیز

۱. سالهاست که به ما قبولانده‌اند که نمی‌توانیم. سالهاست که اسم دانشگاه‌های ما را در رده‌های بعد از هزار لیست دانشگاه‌های معتبر چپانده‌اند.
سالهاست که چشمانمان را بسته‌اند و توی گوش‌هایمان مرتب می‌خوانند :
شما نمی‌توانید !

۲. این سال‌ها رهبرمان فریاد می‌زند که مردم را امیدوار کنید. بگویید چه کرده‌ایم. بگویید که می‌توانیم. و دشمن همچنان میخواهد که ما را ناامید کند. و افسوس که عده ای هستند که همصدا با دشمن و چه بسا بلندتر از آن امید را می کُشند.
اما این روزها افتخار میکنم به ایرانی بودن. و افتخار میکنم به دکتر احمدی نژاد که علیرغم همه‌ی بی تقوایی‌هایی که در قبال او صورت می‌گیرد همچنان مردانه ایستاده است و کار می‌کند. به او افتخار می‌کنم که حرف‌های رهبرمان را واقعا گوش کرد و همانطور که گفته بود دارد عمل می کند : ما می‌توانیم !

وقتی که کسی دور خدا می چرخد
ارابه ی علم و دین به جا می چرخد
ما دور امید روزها چرخیدیم
امروز امید دور ما می چرخد

یا علی مددی

  • سید عباس حقایقی