مثنوی انفجار
هوالعزیز
یک سال گذشت. از آن شبی که جاماندم ...
آن روزها هر کسی به فراخور حالش و در حد توانش کاری انجام میداد ... و من هم قرار شد کاری انجام بدهم. کاری که قرار بود طنز بشود و قرار بود مثلن شعر بشود و ... این شد :
مثنوی انفجار
اول خط به نام حق تعالی
رب شهیدان بزرگ و والا
**** 1 ****
عزیز دل نشسته بود یه جایی
منتظر فلاسک داغ چایی
زنگ موبایلش به هوا بلند شد
تند و سریع از سر جا بلند شد
از پشت خط یکی هراسون و سخت
اینجوری داشت میگفت که آنتنش رفت :
حاجی سلام ، انجوی رو پُکوندن !
بچه ها رو به خاک و خون کِشوندن !
حاکم شهر دولت فخیمه
بُدو برس که وضعشون وخیمه
ده تا یا بیستا یا که نه صدتاشون ...
اه به مخابرات با این خطّاشون
جلیقه ی ضد گلوله شو بست
چایی نخورده پشت فرمون نشست
وقتی رسید به اولِ خیابون
دید که یه عده واله اند و گریون
قیافه ها کلکسیون درده
هر کسی دنبال کسی میگرده
یکی میگه بمب ترکوندن آقا
یه عده زیر خاکا موندن آقا
مادره دستاشو تو سر میزنه
هی سرشو داره به در میزنه
گذشت از اون جمعیت پشت در
که لحظه لحظه میشدن زیادتر
اومد داخل چشش به بچه ها خورد
وضعیت اونا رو دید و جا خورد
دید که یکی داره صدا میزنه
دنده های یکی رو جا میزنه !
موج همه جاها رو دریده رفته
سقف حسینیه پریده رفته
زمین پُر از تکه ی گوشت و خونه
یکی میگه کسی اینجا نمونه
عزیز دل که کلی گیج و منگ بود
همش تو فکر صحنه های جنگ بود
چقدر شبیه کربلای چاره
آخه شهید که شاخ و دم نداره !
شهید شهیده دیگه گیجی چرا؟
حاجی تو که جبهه رو دیدی چرا؟
ولی منم مثل شما ... چی بگم !
نمیدونم آخه چرا ... چی بگم !
عزیز دل با کلی شک و تردید
گفت به رفیقش چیزی پیدا کردید؟
" کل حسینیه رو برپا کردیم
چند تا چفیه سوخته پیدا کردیم "
عزیز دل گفت که آها همینه
کار چفیه مثل کار مینه !
جرقه زد تو مغز و چهرهش شکُفت
اینجوری پشت میکروفون رفت و گفت :
خدا رو شاکریم که کارشناسا
عزیزان نزاجا و نهاسا
کل حسینیه رو برپا کردن
علت انفجارو پیدا کردن
بمبی که در کار نبوده ، چه حرفا
کار خرابکار نبوده ، چه حرفا
اونجا پُر از ترکش و مَرمی بوده
کار مهمّات نظامی بوده
مثل همیشه حرف بنده حق است
دلیل انفجار هم ترقه است
از این به بعد پخش خبر نداریم
اینجا ما اظهار نظر نداریم
*** 2 ***
تموم که شد اون شب تاریک و سخت
همون شبی که هیشکی خوابش نرفت
تحلیل های آبکی شروع شد
حرفای خاله زنکی شروع شد
یه عده فیلم انفجارو دیدن
عین پوآرو از جاشون پریدن :
این انفجار که خیلی هم قویه
کار خود آقای انجویه
ببین با دستش داره اون خط میده
داره به بمب گذار علامت میده
یه عده گفتن که ما کارشناسیم
انواع انفجارها رو میشناسیم
یه جزوه ی سه صفحه ای گذاشتن
با فیلمای سینمایی که داشتن
به کشفیات خودشون بیس دادن
علت انفجارو تشخیص دادن :
یه مین ضد تانکِ هفتاد و شیش
که معلومه تو عکسای سه سال پیش !
نظر به این دلیل کارشناسی
فقط میموند یه مشکل اساسی :
اینکه پس از گذشت بیست و چند سال
چاشنی مین چطوری گشته فعال؟
برای حل این معمای مُفت
باز نظرات کارشناسی شکفت
یکی میگفت که این خودش پکیده
یکی میگفت کار فلان شهیده !
یه عده از سیاسیون نابود
ماهی گرفتن از آب گل آلود
رو همه ی تحلیلا خط کشیدن
پای زمین خوارو وسط کشیدن
خلاصه اینکه هر دلیلی داشتن
به جز همینکه اونجا بمب گذاشتن !
*** 3 ***
رسانه ها هم همه کم گذاشتن
تو خط دشمنا قدم گذاشتن
دوباره مثل اون قدیم ندیما
خیری ندیدیم از صدا و سیما
اگر یه تیمی از حسنگلآباد
گل بزنه به تیم مَنگل آباد
تو تلوزون حدود بیست ساعت
بحث میکنن رو نحوهی قضاوت
اما برای شهدا چه کردن؟
با خودشون اینو بهانه کردن :
مگر میشه تو سال هشتاد و هفت؟
شهید شد و اینجوری از دنیا رفت؟
اینا همش برای افسانه هاست
تو قصه ها توی کتابخانه هاست
جوونامون تو فکر بحث و درسن !
یه وقت نشه دوباره باز بترسن
با خون اگر که کارشون بیفته
غش میکنن، فشارشون میفته !
کی گفته اصلا که ما دشمن داریم
شهید چیه؟ کلی سوپرمَن داریم !
الگوی ما همین هنرپیشه هان
ببین چقدر توی صف گیشه هان
الگو باید حماسه سازی کنه
تو فیلم هالیوودی بازی کنه
رسانه های ما بهش میدن بیست
دیگه مهم نیست که چیزی سرش نیست !
الگو باید گل بزنه به الوصل
رو پیرهنش بنویسه یا ابالفضل !
دیگه چیکار داریم که کی به کیه
طرف عرقخوره یا تریاکیه
میاریمش تو تلوزیون دو ساعت
حرف بزنه اونم شب شهادت
امروزه الگوی کسی خشن نیست !
آخه کفن تو کانال فشن نیست !
*** 4 ***
اما براتون بگم از حال ما
حال و هوای بین کانونیا
از یه طرف رفیقامونُ کشتن
داغ به دل مادراشون گذُشتن
از طرف دیگه تا هشیار بشیم
به خودمون بیایم و بیدار بشیم
گرفتار دعوا و کل کل شدیم
متهم ردیف اول شدیم
تو گیر و دار این سخنهای مُفت
سید ما رفت روی منبر و گفت :
« وحدتتون رو حفظ کنید مؤمنا
یه وقت نشید بازیچه ی دشمنا
تا حرص دشمنا رو دربیاره
کانون ما همیشه جون نثاره
پیش حسین «ع» نوکری میکنیم
جون به فدای رهبری می کنیم
اما بگم به ناخدا شناسا
که افتادن دنبال کارشناسا
می خوان بگن که شهر در امانه
قصه ی این حسینیه چاخانه
گول زدناتون رو فراموش کنید
اینکه میگم من بهتون گوش کنید :
خون شهید راه خودش رو میره
هر کی نمیدونه بره بمیره »
*** 5 ***
علیرغم تلاش کارشناسا
عزیزان نزاجا و نهاسا
برادران نیروی نظامی
سیاسیون نازنین و نامی
و مردم فهیم و عزتطلب
و دانشجویان عدالت طلب
خبرنگارهای پشت پرده
و صنف گوشت چرخ کرده
و شوفرین مهربان تاکسی
و همچنین مهندسان واکسی
علیرغم تلاش این بزرگان
بمبگذارا رفتن هتل تو تهران
مسئولا هم وقتی دیدن کسی نیست
سرنخ واضح و مشخصی نیست
یکدفه الذینهم یؤمنون
توپ و گذاشتن تو زمین کانون
گفتن تو اخبارا و بیست و سی ها
نتیجه ی تمام بررسی ها
اینه که بمبی توی کار نبوده
اینا دلیل انفجار نبوده
اما خدا همه رو یکجا تکوند
بمب رو تو دست بمبگذارش پکوند
بالاخره پس از گذشت یک ماه
ماهی پُر اندوه و پُر از اشک و آه
نذر و نیاز بچه ها کاری شد
لطف خدا بر سر ما جاری شد
به کوری چشم خبیث دشمن
حقیقت قضیه گشت روشن
*** 6 ***
این روزا وقتی که دلم میگیره
وقتی تمامِ من رو غم میگیره
یه جا میخوام یه ذره خالی بشم
گریه کنم حالی به حالی بشم
یه راست میرم سر خاک شهیدا
کنار تربت پاک شهیدا
میتونم اونجا دیگه خلوت کنم
با رفیقم اینجوری صحبت کنم :
سلام رفیق، چطوره احوال تو؟
یادت میاد رفیق پارسالتو ؟ ۱
مارو نمیبینی که خوش میگذره ؟
اون بالا میشینی که خوش میگذره ؟
مارو تا آقا تو رو بُرد یادت رفت؟
چشت به چارتا حوری خورد یادت رفت؟
الان خوشالی که شدی روسفید؟
که قبلِ اسمِ تو نوشتن شهید
میگن شهیدا زنده ان همینه؟
بی معرفت رسم رفاقت اینه؟
مگه قرار نبود با هم شهید شیم؟
با هم جلوی آقا روسفید شیم
دستامونو تو دست هم میذاشتیم
یادم میاد تنها خوری نداشتیم!
حرفام اگر چرت و شکسته بسته اس
سرزنشم نکن ، دلم شکسته اس ۲
میخوای بگی بدم ؟ آره حق داری
خسته شدی ازم؟ آره حق داری
فقط یه چیز بهم بگو ، زود میرم
بهم بگو، به جون مسعود میرم !
تو حرم امام رضا چی دیدی؟
که جونتو دادی ، اونو خریدی ؟
...
آی شهدا، کاشکی ما رو میدیدین
حال خراب ما رو میفهمیدین
جای شما سبزه تو قتلگاتون
تنگه دلامون واسهی نگاتون
کاشکی میشد دوباره با ما بگین
ذکر قشنگ ارحمالراحمین
کاشکی میشد یک تُک پا بیایین
آمین آخرو به جامون بگین !
« والسلام »
سیدعباس حقایقی
24/1/1388
پاورقی ۱ و ۲ : بیت ها از آقای زرویی- با کمی تغییر
یا علی مددی
- ۸۸/۰۱/۲۴