به اصرار خودم گفتم : « میخواهم نزدیک شما باشم »
گفت : « آنجا زندگی خیلی سخت است »
گفتم : « اینجا هم آسان نیست »
اینک شوکران 2 - ص 27
- ۰ نظر
- ۳۱ خرداد ۸۷ ، ۲۱:۱۳
به اصرار خودم گفتم : « میخواهم نزدیک شما باشم »
گفت : « آنجا زندگی خیلی سخت است »
گفتم : « اینجا هم آسان نیست »
اینک شوکران 2 - ص 27
هوالعزیز
استاد راهنمایی و رانندگی با آرامش خاصی گفت :
از لحظهای که به ائمه اطهار متوسل میشوید تا لحظهی برخورد حداکثر ۳ ثانیه طول میکشد !!!
یا علی مددی
یا ایها الذین آمنوا
استعینوا بالصبر و الصلاة ان الله مع الصابرین
بقره 153
که
به رقص آورَدم
آتش رویت
چو سپند
هوالعزیز
یکی از مزایای بین الطلوعین بیدار ماندن اینست که وسط ظهری خوابت میگیرد خود به خود قیلوله هم میروی ! اما حالش به اینست که جفتش را بروی. پس فعلا !
یا علی مددی
امروز تمام تسبیحت را گریه کردم
که کس مرغان وحشی را
از این خوشتر نمی گیرد ...
حافظ
هوالعزیز
نشسته بود و داشت فکر میکرد به " ان الانسان لفی خسر " ... که یعنی چه ! می خواست جان کلام را در بیابد ...
***
مرد یخ فروش ، توی گرمای تابستان نجف راه می رفت. بساطش را به دوش می کشید. قطره قطره یخ هایش که آب میشد می گفت :
ارحموا من یذوب رأس ماله ...
رحم کنید بر کسی که سرمایه اش در حال ذوب شدن است ...
یا علی مددی
هوالعزیز
دو دلم: اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم!
همه "یک" گفتم و دینم همه "یکتایی" بود
با کدامین قلم امروز دو تا بنویسم؟
ای که با حرف تو هر مسالهای حل شدنیست
به خدا خود تو بگو، نام که را بنویسم؟
صاحب قبله و قبله، دو عزیزند، ولی
خوشتر آن است من از قبلهنما بنویسم!
آسمان، مثل تو احساس مرا درک نکرد:
باز غمنامه، به بیگانه چرا بنویسم؟
تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین
قصهی درد، به امید دوا بنویسم؟
قلمم، جوهرش از جوش و جراحت، جاریست
پست باشم که پی نان و نوا بنویسم
بارها، قصد خطر کردم و گفتی: ننویس!
پس من این بغض فروخورده کجا بنویسم؟
بعد یک عمر، ببین، دست و دلم میلرزد
که "من" و "تو" به هم آمیزم و "ما" بنویسم
"من" و "تو" چون تن و جاناند، مخواه و مگذر
این دو را، باز همینطور، جدا بنویسم!
شعر من، با تو پر از شادی و شیرینکامیست
باز، حتا، اگر از سوگ و عزا بنویسم
با تو از حرکت دستم برکت میبارد
فرق هم نیست؛ چه نفرین چه دعا بنویسم
از نگاهت، به رویم، پنجرهای را بگشا
تا در آن منظرهی روحگشا بنویسم
تیغ و تشباد، هم از ریشه نخواهد خشکاند
غزلی را که در آن حال و هوا بنویسم
عشق، آن روز که این لوح و قلم دستم داد
گفت:هر شب غزل چشم شما بنویسم !
شاعر : خلیل ذکاوت که همشهری مان هم هست
یا علی مددی
هوالعزیز
از کلاس چهارم - که درس ها سخت می شوند -
و تنهایی نمی شود ۲۰ گرفت !
بچه ها التماس دعا را یاد می گیرند ...
یا علی مددی