للحق
یَک
هر چه بادا باد :
بودند ملائک به میان طبقات
مامورِ نزولِ نور و خیر و برکات
دیدم که خدا به صوتِ حیدر می گفت
بر خاتم انبیا محمّد صلوات
یا علی مددی
- ۱۰ نظر
- ۲۹ فروردين ۸۵ ، ۲۳:۴۵
للحق
یَک
هر چه بادا باد :
بودند ملائک به میان طبقات
مامورِ نزولِ نور و خیر و برکات
دیدم که خدا به صوتِ حیدر می گفت
بر خاتم انبیا محمّد صلوات
یا علی مددی
للحق
یَک
نامه وارده
هیئت محترم دولت
قوقولی قوقو
دلمان حنایی شده از دستتان. نوکمان سرویس گشته بخدا. آخر این چه وضعش است. به اینجامان رسیده ( نوکم را عرض میکنم ).
آن از جریان آنفولانزا گرفتن همسرهایمان که هیچ نگفتیم. منقار در جگر کردیم و خفه خون گرفتیم.
این قضیه تغییر نکردن ساعت دیگه چه صیغه ای است؟
وا قدقدا
تمام برنامه تخم گذاری همسرهامان ریخته به هم. شب و روز نداریم. همه چی از دستمان در رفته. ماها نمی دانیم کی باید قوقولی قوقو کنیم. جوجه هایمان کلا قاطی کرده اند. دیروز همین جیکله - پسرم را عرض میکنم. غلام شماست - از سرویسش جاماند. خدای ناکرده زبانم لال اگر پیشول خان می خوردش کی جواب می داد؟
قول قول
بیکار بودید؟ داشت تغییر خودش را می کرد.
از کجا معلوم دولت بعدی عشقش نکشد و بر نگرداند به حالت اول؟
خودم امروز صبح به مستر قوقولسن - از بلاد فرنگ - تماس گرفتم. آنها که همچه برنامه ای ندارند.
چه بگویم . دلمان حنایی شده. ولی با این اوصاف خدا پشت و پناهتان. بدانید که ما و همه مرغ و خروس ها پشتیبان شماییم و یکصدا فریاد بر می آوریم که :
انرژی هسته ای قوقولی قوقو حق مسلم ماست قوقولی قولو
با تشکر
قولی قوقولی نژاد
دو
حکایت
پادشاهی را دختری بود خیلی توپ. به سانِ پیتزا کش می آمد و خلاصه که خواستگاران بسیاری داشت. روزی دختر پادشاه به همراه ملازمان و خدم و حشم در شهر می رفتی که ناگهان جوانی فقیر را بدیدی و یک دل نه که صد دل عاشق شدی.
روزگاری به عاشقی سپری کردند. خبر به گوش پادشاه رسید. دختر را بخواند که این چه رسوایی است که برای ما ساخته ای؟
گفت : چندان عاشقش شده ام که زندگی بدون او بر من جز رنج و تعب نخواهد بود.
پادشاه به وصلت آن دو رضایت داد و گفت : مرا تنها یک شرط است. و آنکه این جوان را در سیاست دستی باشد.
روز خواستگاری فرا رسید و پادشاه از جوان خواست که مگر جملاتی در باب سیاست بگوید.
جوان دست پاچه پیش آمد . تعظیمی کرد و چنین گفت :
انرژی هسته ای حق مسلم ماست
پادشاه کف نمود و کف ها زد و گفت : دخترم را به تو می دهم به مهریه ی 1385 بمب اتم.
بروید و شاد باشید
یا علی مددی
هو الحق
یَک
انا لله و انا الیه راجعون . دوهفتمین روز درگذشت !
بدین وسیله به اطلاع همه سروران گرامی که ما را در مراسم تدفین و تشییع مرحومه مغفوره شمسیِ 1384 یاری رساندند می رساند که بی زحمت الکی غصه سال پیش و سال های پیش را نخورید. زین پس هیچ مجلس ختمی برگزار نمی گردد. ضمنا مجلس زنانه هم در همان محل برگزار نمی گردد.
از طرف خانواده سال های شمسی و وابستگان
دو
جدیدا توی تیلفیزیون تبلیغ قلک های فلزی با قفل و کلید و ... را می کند. غافل از اینکه همه خوشیِ قلک به شکستن آخرش هست. بدا به حال اونهایی که کم پول جمع کردند.
سه
... بنا به دلایلی حذف میگرد ... حیف. زمونه به گاوها هم رحم نمیکنه. به هیچ کس رحم نمیکنه. برای خالی نبودن عریضه این رو هم قدیم ها از دفترخاطرات یک گاو پیدا کرده بودم :
درونِ من ندای لاو می داد
به قلبم شکلِ کوژ و کاو می داد
دلم هر روز ما و ماء می کرد
دهانم بوی شیر گاو می داد
چاهار
سفر مشهد هم ... انشالله باز راهمون بده. همین !
پنج
توی مسیر دید و بازدیدها یک جایی برای استراحت رفتیم در جوار یک امام زاده لبِ دریای جنوب. اول که به عمرم ساحل به آن زیبایی ندیده بودم. منظره اش واقعا خفن بود. اما دوم. توی همان ده دقیقه ای که آنجا بودم فهمیدم که مردم این منطقه در این امام زاده :
متولد می شوند ، می میرند . مریض می شوند. شفا می گیرند. عاشق می شوند ! ازدواج می کنند . روزی می گیرند. تفریح می کنند. عزا می گیرند. نذر می کنند و ... خلاصه که همه زندگی اشان همین امام زاده است و می گیرند.
شش
توی مسیر که قطر ایران بود این همه امام و امام زاده رفتیم. دریغ از .... هییچ.
هفت
به نظر شما حال گیر تر از شبِ آخر تعطیلات هم پیدا میشه؟
هشت
همه عالم دهندم ، باز آقا
نماز صبح گوهرشاد و عشقه
پ.ن :
الف ) توی سال گذشته که همه اش گیر بودیم مجبور شدیم توی این - 20 روز - عید کلی دید و بازدید کنیم. محضِ همین کلا بلاگ را بیخیال شدیم. نکند خیال کردید توی یک روستای کم از 50 نفری می شود به اینترنت وصل شد؟ . البت که شرمندگی از ماست
ب ) ترجیحا این یک آپدیت سرپایی بود .
پ ) امیتواریم سال خوب و سرشار از اینایی داشته باشید.
یا علی مددی