بگذار به دنبالت اندر هوس ات باشم
درگیر هوای تو، گیر نفس ات باشم
هی فتنه کنی با چشم، هی شهر به هم ریزی
آتش بزنی دلها، من خار و خس ات باشم
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینی
یک گوشه نگه بر من، شاید که کس ات باشم
زندانی چشمانت پشت صف مژگانت
قدری نگهم کن تا اندر قفس ات باشم
هر جا بروی آیم، هی چشم به چشمانت
می دوزم و خوش دارم، در تیر رس ات باشم
تا کی غزل سعدی می خوانی و می خواهی
هی جور و جفا داری، هی ملتمس ات باشم
با آن لب شیرین ات، بسیار مگس داری
ای کاش بخواهی که من خرمگس ات باشم
س.ع.ح
پ.ن : بر خرمگس معرکه رحمت !
قلمتان پر برکت