سلام
- حکما صحیحتر این است که طلیعهی این مطلب، تبریک طلوع سال یکهزار و سیصد و نود و یک هجریِ شمسی باشد. که هست! عید همهی بزرگواران مبارک.
- این ده روز اخیر را مسافرت بودم. آدمِ مسافر هم خیلی حرجی بهش نیست. نماز در مسافرت قصر است. چه رسد به وبلاگنویسی!
- اول رفتم لامرد و مُهر. با ماشین سیدعلی. پیِ کارهای کسری خدمت. سفر خیلی خوبی بود. هم فال بود و هم تماشا. اگر من لامرد بودم و هر روز به مادربزرگ (دیآقا) سر میزدم، میتوانستم وبلاگم را روزانه بروز کنم.
- الآن هم قم هستم. یعنی از پنجشنبه هفته گذشته تا حالا. میخواستیم با حضرت ماهبانو از اینجا برویم مشهد که نطلبید و نشد. فردا هم برمیگردیم به شیراز انشاءالله.
- خیلی دوست دارم چیزهایی را اینجا بنویسم که لااقل به درد کسی بخورد. این شرححالنویسی خیلی راضیام نمیکند. فعلا مینویسم که جوهر قلمی که خشکیده دوباره راه بیافتد. ممنون که فحش نمیدهید.
- بازیِ میوه بترکانی (نینجافروت) پدیدهی امسال فامیل بوده! این موبایلها و تبلتها و چهها و چهها ؛ عجیب اوقات فراغت را میبلعند.
- انیمیشن موش سرآشپز ( Ratatouille ) یک سکانسی دارد آن آخرهاش! شخصیت منفی فیلم یک غذایی را میچشد و بعد میرود به دوران کودکیاش، به طعم دلپذیر غذای مادرش.
این عید دوباره داستان خواندم. به همت همشهری داستان. رفتم به دوران کتابخوانیِ چند سال گذشته. خدایا این لذت را از من مگیر! - فلفل:
سیمای دلنشینت، سیب لبخندت، ستارههای نگاهت،
سفرهی دلت، سوز بغضهایت،
سبد پر از گلهای یاس - عطر صدایت -
و سحرهای مناجاتت
هفتسین مناند.