هوالعزیز
1. هواپیما ترس دارد. با هر تکانی ، صحنه ی نصف شدن پرواز اوشینیک 815 توی ذهنم مرور می شود و بعد به یاد مرگ می افتم و از همه گناهانم توبه میکنم و تلاش میکنم که با یاد خدا کم کم آرام بگیرم که ... تکان بعدی از راه می رسد ...2. مدینه بهتر بود یا مکه ؟ کأنه به بچه بگویی مادرت را بیشتر دوست داری یا پدرت را ؟ مدینه مثل مادر است. ساده میگیرد. مکه مثل پدر. سخت !
3. روضةالنبی، باغیست از باغهای بهشت. حقیقتن !
4. خانهی فاطمه الزهراء(س)، یارو زنگ زد به ایران و گفت : حاجی در خونه ی حضرت زهرام. یه دو خط روضه بخون برام که دارم دق میکنم
5. بقیع .... حااااج کتاب ببند، کتاب ببند حاج. دعا فقط. لا تضرع ... حااااج
6. مُحرم می شوم به احرام عمره ی مفرده ، قربه الی الله. لبیک اللهم لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک. ان الحمد و نعمة لک و الملک لا شریک لک لبیک که این لبیک آخرش را مقلدین آقای مکارم به قصد ورود نگویند. اینها را روحانی کاروانمان از یک ماه قبل از سفر مرتب میگفت.
7. پایین را نگاه کنید ... اولین نگاه به کعبه سه حاجت را برآورده می کند ... شده انگار غول چراغ جادو ! نعوذبالله. همان یک حاجت هم بس است : خدایا هر چی حاجت تا آخر عمر داشتم روا بفرما ! خدا که بخیل نیست. هست؟
8. طواف میکنم دور خانه ی خدا. به بالا نگاه میکنم تا عظمت کعبه را حس کنم. به جایش اما ابراج البیت را می بینم که خیلی عظمت دارد. اما هنوز عظمتش به پای کعبه نمی رسد. عظمت کعبه به قلب آدم می نشیند.
9. ده روز در مکه. سخت گذشت. که اگر نبود لذت طواف کعبه و نگاه به کعبه و نماز در برابر کعبه قطعا هیچ کس یک لحظه مکه را تحمل نمیکرد.
10. حج را با دعای برای بازگشت دوباره تمام کردم و سوار طیاره شدم تا ببینم این بار با هر تکان ، قلبم از جا کنده می شود یا نه ...
یا علی مددی
- ۸۹/۰۵/۳۱
قبول باشه ایشالا . خدا می دونه وقتی شنیدم بالاخره دارین مشرف میشین چقدر خوشحال شدم.
یادتونه صبح وصال چادرم سوخت!!!؟
حتما یادتون رفته چه قولی دادین!