احساساتت را کنترل کن اخوی !
للحق
چندی پیش یکی از شاعران بنام از طرف کانون دعوت شده بود به شیراز جهت شرکت در یک شب شعر. بعد از اتمام جلسه در یک جلسه خصوصی ایشان - که اتفاقا خیلی هم داش مشدی تشریف دارن - برای ما تعریف کرد که یک بار برای شرکت در یک جلسه شعر خوانی به خدمت ره بر رسیده اند. در آن جلسه وقتی که نوبت به ایشان میرسد می گوید : آقا شما در جریانات 18 تیر فرمودید که اگر عکس من را پاره کردند شما چیزی نگویید. ره بر می گویند بله گفتم. این شاعر می گوید : " ولی آقاجان اگر من کسی را ببینم که عکس شما را پاره می کند ... دهنش را سرویس می کنم" . ره بر می گوید که خب شما اشتباه می کنید و نباید این کار را بکنید. شاعر ما هم می گوید که " آقا حاالا همین است دیگر! . الغرض شما گفته بودید در مدح من شعر نگویید ولی من شعری در مدح شما گفته ام و میخواهم اینجا بخوانم". خلاصه که ایشان تعریف کردند که شعر را در مدح ره بر خوانده ولی ره بر هیچ نگفته. در پایان این شاعر یک دوبیتی در رثای یکی از شهدا خوانده که ره بر لبخند می زند و می گوید " احسنت ".
خب حالا دخلش به ما چیست؟
دخلش مربوط است به قضیه آتش زدن سفارت خانه دانمارک توسط ؟
قطعا من و همه آنهایی که این کار را انجام دادند ، توهین به عزیزترین جانِ جهان را بر نمی تابیم. اگر خیلی عاقلانه بخواهیم فکر کنیم و دودوتا چهارتا بکنیم شاید راهش آتش زدن و حمله به سفارتخانه فلان کشور نباشد. بابا ما ره بر داریم . اگر لازم باشد ایشان دستور می دهند.
یک چیزی تو مایه های جهاد است. وقتی گنبد و بارگاه آن امام را منفجر می کنند ، خون من و تو به جوش می آید. دلمان می خواهد برویم و همه شان را داغون کنیم. ولی دستور است به صبر!
--------
با همه این اوصاف لجم می گیرد از خونسردی مسئولین. هنوز نتوانستم کشف کنم اینهمه صبر - یا بی بخاری ؟ - برای چیست. به قول یکی از دوستان نمی شد لااقل سفیر فلان کشور را بخواهید ؟ نمی شد اخراجش کنید؟ نمی شد ........؟
یا علی مددی
- ۸۴/۱۲/۱۷