ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

ماه ناتمام

سید عباس حقایقی

۱۲ مطلب در سال ۱۳۸۳ ثبت شده است

شب یلدا ؟

سید عباس حقایقی | دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۸۳، ۱۱:۳۰ ب.ظ | ۱۰ نظر

به نام خدای شب یلدا. مگه فرقی داره؟

شاید واسه خیلی از خانواده های ایرانی شب یلدایی تعریف شده باشه. ولی تو خانواده ما خیلی رسم نیست. ینی اصلن رسم نیست. لذا من از بچگی اصلا شب یلدا رو فقط واسه بلند بودنش میشناختم نه برای هندونه و آجیل و .... .
خب تا قبل از پارسال شب یلدایی برای من وجود نداااااشت. یعنی معنی نداشت .
ولی درست از 365*24*60 ثانیه پیش به اینطرف شب یلدا برای من معنی دار می شود.
درسته ! شب یلدا بلندترین شب ساله. برای همین خیلییییی طول کشید . یعنی جانمان در آمد تا این شب باالاخره صبح شود و ما خودمان را نزدیک حرم آقایمان ببینیم.
رسم و رسومات شب یلدا را نمی دانم . ولی پارسال  دو تا از بچه ها هندوانه آوردند توی اتوبوس. نمی دانم چرا خیلی کسی لب نزد. شاید چون سرخ بود ؟!!!

ولمون کن بابا یلدا سیخی چند؟؟؟ از اینجا به بعدش رو اونایی که بیکار نیستن نخونن! قبلش هم!

چقد سخته اینجوری نوشتن. جفنگه بخدا. شب شبه. حالا یکیش بلنده یکیش کوتاه. اصلن چرا واسه کوچکترین شب سال اسم نذاشتن؟ مثلن بذارن شب کلدا. گلدا.ملدا.بلدا. چمی دونم.

بگید فرهنگستان ازینا یه اسم براش پیدا کنه. حالا شانس ما زد و شب یلدا پاشدیم رفتیم کربلا. ینی یحتمل بردنمون دیگه. ما که آدم نبودیم. به هر حال اصلن شب یلدا خودش وقتی تعریف میشه که یه جوری ربطش بدی به حسین (ع). ما دوست داریم زنددگیمون رو اینجوری تعریف کنیم. همه چی رو یه جوری بچسبونیم به حسین (ع) و دار و دسته اش.
 لذا شب یلدا هم وقتی آدم حسابش میکنیم که ربط داشته باشه به آقا. بلند تر و کوچیکتر حالیم نیس. فقط من حالیمه که این شبه که صب شد ، بعد دوباره غروب شد و بعد دوباره شب من دو تا گنبد رو از پشت شیشه اتوبوس دیدم که فقط تو خوابا شااااااید می دیدمشون و اون موقع هم کمتر از خواب نبود برام و الان هم نیست. کی باورش میشه؟
آقا بیا از رو منبر پایین
آخی! گفتی منبر. بسی دلمان گرفت. چه منبری داشت بین الحرمین ها. یادته؟ آقاسید گل که می رفت رو منبر دیگه وقتی میخواست اسم امام حسین (ع) رو بیاره دستش رو می کرد
طرف گنبد آقا. وقتی میخواست حرف از رشادت و هیبت عباس (ع) بزنه دستش رو میکرد طرف گنبد و گلدسته های بلند حرم عباس (ع).
تو فقط کافی بود گردنتو بچرخونی.
نمی دونم.
بابا چرا نمیتونم این مطلبه یه جوری تموم کنم؟ اه. خب تمون شو دیگه. شده مثل شب یلدا.
چشماتون رو ببندید. آهااااااااا تموم شد. رسیدیم مرز مهران. کسی پیاده نشه از اتوبوس ها. اینجا شلوغه. اله هست و بله هست. اهوووووووووووووی کجا؟؟؟

چاکریم و یا علی

  • سید عباس حقایقی

تقصیر من نبود

سید عباس حقایقی | شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۸۳، ۰۸:۲۸ ق.ظ | ۸ نظر

سلام

بخدا تقصیر من نبود. تقصیر من نبود

سالگرد کربلا کربلا کربلا............ دیونه شدم. من آشغال که میبینم یاد سفر کربلامون میفتم. دیونه دیونه دیونه شدم. سطل آشغال بود تو تنظیمات وبلاگ. بود . بود. سطل آشغال. یاد کربلااووووووووووووووووف . چه حالی داد. چقدر با یاد کربلا حال کردم.

ولی بهدش که به خودم اومدم دیدم همه چی پاک شده. چقدرم زیاد مطلب نوشته بودم.

خدا خدا خدا چیزای ما هم پاک میکنی؟

بخدا تقصیر من نبود. تقصیر من نبود.

یا علی و یا حسین

  • سید عباس حقایقی